[Part¹¹]❖❆𝐴 𝑚𝑎𝑔𝑖𝑐𝑎𝑙 𝑘𝑖𝑠𝑠❆❖
بعد عکس برداری از کمپانی اومدم بیرون و رفتم سمت ی کافه ی کافی سفارش دادم و از پنجره بیرون و نگاه کردم
نمیتونم جیمینو از ذهنم بیرون کنم و همچنان نباید عاشقش بشم...
از کافه اومدم بیرون،توی خیابون ها قدم میزدم و تو فکر بودم وارد کوچه ای شدم ک سون دوستم همیشه توی کلوپ اونجا گیم بازی میکرد ک...
اون...صحنه...پشت پله ها جیمین با ی دختر دیگه بود...داشتن همو بوس میکردن...
سریع خودمو اون ور دیوار پنهان کردم...ینی اون کارش بازی کردن با دختراس!
سریع بدون اینکه به اطراف نگاه کنم از پله ها رفتم بالا و وارد کلوپ شدم
"جیمین"
چیی ا.ت اینجا چیکار میکنه شت اونم تو این موقعیت دختررو هول دادم و رفتم داخل کلوپ
ا.ت کنار ی پسر دیگه نشست بود و داشت باش حرف میزد خیلی صمیمی به نظر میومدن
جیمین:ا.ت ی لحظه بیا میخوام باهات حرف بزنم
سون:تو اینو میشناسی!
ا.ت:اره...همکارمه
سون:خوشبختم من این سون یان هستم(از خودم دراوردم اسمشو:/)
جیمین:منم پارک جیمین هستم
دست ا.ت رو گرفتم و بردمش توی یکی از اتاقایی ک خالی بود
"ا.ت"
هه عوضی واقعا فک کرده میتونه منو گول بزنه
جیمین:اون اتفاق چیز مهمی نبود فقط ی امتحان بود
ا.ت:امتحان؟این امتحانو با همه انجام میدی؟
جیمین:اینجوری نیست ولی دلم میخواد با تو انجامش بدم...
سرشو نزدیکم کرد چشماشو به لبام دوخت ناخداگاه منم زل زدم به لباش نمیتونستم خودمو کنترل کنم دستمو کشیدم روی لباش و به چشماش خیره شدم
سریع لباشو گذاشت رو لبام و شروع به بوسیدن کرد
منم همراهیش میکردم میدونم کاری ک میکنم اشتباهه ولی نمیتونم جلوش مقاومت کنم...
دستمو گرفت ومنو سوار ماشینش کرد بعد ۱۵مین رسیدیم به خونش
رفتیم داخل به محض اینکه وارد شدیم جیمین دستشو گذاشت پشت کمرمو بغلم کرد و گذاشتم رو ی تخت
پیرنشو دراورد منم کتی ک بم داده بود و دراوردم لبخند روی لباش نمایان شد و دراز کشید روم و شروع کرد کیس مارک زدن روی گردنم
این حس...عشق بود...هوس بود...هرچی بود کنترلمو ازم گرفته بود و نمیزاشت مقاومت کنم...
عا میدونم چرت و پرت نوشتم ولی خو به درک:/
نمیتونم جیمینو از ذهنم بیرون کنم و همچنان نباید عاشقش بشم...
از کافه اومدم بیرون،توی خیابون ها قدم میزدم و تو فکر بودم وارد کوچه ای شدم ک سون دوستم همیشه توی کلوپ اونجا گیم بازی میکرد ک...
اون...صحنه...پشت پله ها جیمین با ی دختر دیگه بود...داشتن همو بوس میکردن...
سریع خودمو اون ور دیوار پنهان کردم...ینی اون کارش بازی کردن با دختراس!
سریع بدون اینکه به اطراف نگاه کنم از پله ها رفتم بالا و وارد کلوپ شدم
"جیمین"
چیی ا.ت اینجا چیکار میکنه شت اونم تو این موقعیت دختررو هول دادم و رفتم داخل کلوپ
ا.ت کنار ی پسر دیگه نشست بود و داشت باش حرف میزد خیلی صمیمی به نظر میومدن
جیمین:ا.ت ی لحظه بیا میخوام باهات حرف بزنم
سون:تو اینو میشناسی!
ا.ت:اره...همکارمه
سون:خوشبختم من این سون یان هستم(از خودم دراوردم اسمشو:/)
جیمین:منم پارک جیمین هستم
دست ا.ت رو گرفتم و بردمش توی یکی از اتاقایی ک خالی بود
"ا.ت"
هه عوضی واقعا فک کرده میتونه منو گول بزنه
جیمین:اون اتفاق چیز مهمی نبود فقط ی امتحان بود
ا.ت:امتحان؟این امتحانو با همه انجام میدی؟
جیمین:اینجوری نیست ولی دلم میخواد با تو انجامش بدم...
سرشو نزدیکم کرد چشماشو به لبام دوخت ناخداگاه منم زل زدم به لباش نمیتونستم خودمو کنترل کنم دستمو کشیدم روی لباش و به چشماش خیره شدم
سریع لباشو گذاشت رو لبام و شروع به بوسیدن کرد
منم همراهیش میکردم میدونم کاری ک میکنم اشتباهه ولی نمیتونم جلوش مقاومت کنم...
دستمو گرفت ومنو سوار ماشینش کرد بعد ۱۵مین رسیدیم به خونش
رفتیم داخل به محض اینکه وارد شدیم جیمین دستشو گذاشت پشت کمرمو بغلم کرد و گذاشتم رو ی تخت
پیرنشو دراورد منم کتی ک بم داده بود و دراوردم لبخند روی لباش نمایان شد و دراز کشید روم و شروع کرد کیس مارک زدن روی گردنم
این حس...عشق بود...هوس بود...هرچی بود کنترلمو ازم گرفته بود و نمیزاشت مقاومت کنم...
عا میدونم چرت و پرت نوشتم ولی خو به درک:/
۳۰.۷k
۲۹ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.